سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 88
  • بازدید دیروز: 8
  • کل بازدیدها: 199190



شنبه 90 اسفند 13 :: 11:27 صبح ::  نویسنده : بهار

به راحتی هر چه تمامتر یادداشت اولین لک پرید . اصلا نمی دونم چرا ؟؟؟؟؟؟؟
این همه از جریانات دیروز نوشتم همش نابود شد !!!!!!!
حالا دیگه خیلی خلاصه می نویسم . دیروز صبح از ساعت 10 که از خواب بیدار شدم تا 8 شب مشغول تمیز کردن آشپزخونه بودم ولی تمیز شدا همونی شد که می خواستم .
هر چند یه جورائی بیچاره شدم از خستگی ولی ارزشش رو داشت .
ساعت 8 تازه با خاله اینا رفتم رای دادم و بعدم به زهره خبر دادم که بیاد . تا قبل اومدن زهره گردگیری و جاروبرقی نهائی رو هم زدم و می خواستم برم حمام که زهره گفت تنهائی نرو بذار من بیام بعد برو .
خلاصه زهره اومد و یه پیتزا و یه همبرگرم خریده بود و دیگه در حین حرف زدن من هم لباسامو ریختم تو ماشین هم کارای خرده ریزمو کردم و بعد رفتم حمام و بعد شام و حرف و ساعت 11.30 بود که زهره می خواست بره رسیدیم به بدترین مرحله کار یعنی اتو زدن لباسای بابک که یه کوه شده بود .
حالا بماند که چه فیلمی داشتیم با زهره سر تنظیم میز اتو ولی خدائیش من تا 2 شب مشغول اتو زدن بودم .
دیگه ساعت 2 که رفتم بخوابم از شدت کمر و پا و دست درد خوابم نمی برد .
هر چند خیلی خسته شدم و الان تمام مفاصلم درد می کنه ولی خوب انگار احساس رضایت می کنم . ساعت 4 صبح بود دیگه که بابک اومد منم تا همون موقع بیدار بودم یعنی نگران این بودم که راه دوره جاده هم خلوته اونم خوابش میاد خلاصه وقتی اومد دیگه خوابیدم . ولی با اجازتون هیچ کدوم امروز صبح سرکار نرفتیم .
بابک خان هنوزم خواب تشریف دارن .
لک روی دماغمم یه کم بی رنگ تر شده شایدم به قول صحرا جان خون مردگی پیدا کرده و خوب بشه . نمی دونم توکل به خدا .
راستی منم مثل زهره میخام پیوستن مادر گرامی ملیحه جون به جمع وبلاگمون رو تبریک و خوشامد بگم و ازشون بخام اگه زحمتی نیست کامنتم واسمون بذارن .
هر چند می دونم بعضیا خیلی لجشون می گیره ( مشمول ضمه اید اگه فکر کنید منظورم ملیحه استا !!!!!!!! )

ولی ای کاش می شد یه سفر اصفهان تشریف می آوردن تا ما حضوری ملاقاتشون کنیم و سعادت آشنائی باهاشون رو داشته باشیم .

باور کنید تمام مفاصلم درد می کنه که حتی نمی تونم بنویسم .
ضمنا زهره جون از شمام ممنونم که واقعا از جمله بهترین دوستانم هستی و هیچ جا تنهام نذاشتی .
امیدوارم بتونم یه روزی همه خوبیاتو جبران کنم عزیزم .
هر چند که در حال حاضر جز دعا کردن برای حل مشکلت کار دیگه ای از دستم برنمیاد .
بهرحال ممنون عزیزم .

صحرا جان متاسفانه کامنتی که برام گذاشته بودی رو با وجود جواب دادن از دست دادم .  شرمنده .





موضوع مطلب :